جمله" وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ" عطف است بر مدخول" لام" قسم كه در جمله قبلى بود، و معنايش اينست كه" و قسم مىخورم كه اگر ديدن برهان پروردگارش نمىبود نزديك بود كه او را در آنچه كه مىخواست اجابت كند". [معناى برهان و اشاره به اينكه برهانى كه ديدن آن، يوسف را از لغزش بازداشت نوعى علم شهودى بوده است كه به بندگان مخلص ارائه مىشود] كلمه" برهان" به معناى سلطان است، و هر جا اطلاق شود مقصود از آن سببى است كه يقينآور باشد، چون در اين صورت برهان بر قلب آدمى سلطنت دارد، مثلا اگر معجزه را برهان مىنامند و قرآن كريم مىفرمايد:" فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ" و يا تصميم به چيزى گرفتند كه به آن نمىرسيدند. (سوره توبه، آيه 74) آن هنگام كه دو طايفه از شما تصميم گرفتند كه متفرق شوند. (سوره آل عمران، آيه 122) مىخواهم كارى كه مطابق حزم و تدبير است انجام دهم ولى نمىتوانم، آرى ميان شتر و جهيدنش حائل شده. عصا و يد و بيضا دو برهان از پروردگار توست براى فرعون و جمعيتش.
در سوره قصص، آيه 32 مىفرمايد:" يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ" براى اينست كه معجزه يقينآور است، و اگر دليل و حجت را هم برهان ناميده و مىفرمايد:" أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ" باز براى اين است كه دليل، حجت يقينى است، كه حق را روشن ساخته و بر دلها حاكم مىشود، و جاى ترديدى باقى نمىگذارد. و اما آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد هر چند كلام مجيد خداى تعالى كاملا روشنش نكرده كه چه بوده، ليكن به هر حال يكى از وسائل يقين بوده كه با آن، ديگر جهل و ضلالتى باقى نمانده، كلام يوسف آنجا كه با خداى خود مناجات مىكند- و به زودى خواهد آمد- دلالت بر اين معنا دارد، چون در آنجا مىگويد:" وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ ..." و همين خود دليل بر اين نيز هست كه سبب مذكور از قبيل علمهاى متعارف يعنى علم به حسن و قبح و مصلحت و مفسده افعال نبوده، زيرا اينگونه علمها گاهى با ضلالت و معصيت جمع مىشود، هم چنان كه از آيه" أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ" و آيه" وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ" به خوبى استفاده مىشود. پس يقينا آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد، همان برهانى است كه خدا به بندگان مخلص خود نشان مىدهد و آن نوعى از علم مكشوف و يقين مشهود و ديدنى است، كه نفس آدمى با ديدن آن چنان مطيع و تسليم مىشود كه ديگر به هيچ وجه ميل به معصيت نمىكند.»در تفسیر اطیب البیان تألیف سيد عبدالحسين طيب آمده است که:«كلمه (برهان) به معناي (سلطان) است، يعني سببي كه يقين آور باشد وآن برهاني كه يوسف از پروردگار خود ديد، همان علم مكشوف و يقين مشهودي است كه خداوند آن را به بندگان مخلص خود نشان ميدهد كه با ديدن آن ، چنان مطيع و منقاد مي گردند كه ديگر به هيچ وجه ميل به معصيت نمي كنند، يعني همان ملكه (عصمت) اما اين برهان هيچ منافاتي با اختيارفرد ندارد يعني چنين نيست كه شخص معصوم، اراده انجام معصيت و اختيار برآن را نداشته باشد، بلكه به درجه اي از علم يقيني رسيده كه ابدا فكر معصيت دراو راه ندارد.
خداوند مي فرمايد، ما براي برگرداندن سوء و فحشاء برهان خود را به اونشان داديم و نمي فرمايد ما او را از بدي و فحشاء منصرف كرديم، چون او به واسطه احسان و نيكوكاريش ابدا ميلي به سوء و فحشاء نداشت تا محتاج برگرداندن از آندو باشد و علت اين امر هم آنست كه او از بندگان خالص خداست كه خداوند قلب آنها را براي خود خالص كرده و جز ياد خدا و عشق به او چيزي در قلبشان رخنه نكرده و در نتيجه مطيع و منقاد حقند واز غير خدااطاعت نمي كنند و مرتكب هيچ معصيتي هم نمي گردند و اين همان عصمت الهي است.»
در تفسیر نور (استاد قرائتی) چنین آمده است که:امام صادق عليه السلام فرمود: «برهان رب» همان نور علم و يقين و حكمت بود كه خدا در آيات قبل فرمود: «و اتيناه علماً و حكماً» و آنچه در بعضى از روايات آمده كه مراد از برهان، مشاهده قيافه پدر يا جبرئيل است، سند محكمى ندارد.آنچه در تفسیر «برهان ربه» صحیح است عبارت از اینست:1- اگر امداد الهى نباشد، پاى هر كسى مىلغزد.«همّ بها لولا ان رَا برهان ربّه».2- خداوند بندگان مخلص را حفظ مىكند. «لنصرف عنه... انّه من عبادنا المخلصين».3- انبيا نيز در غرايز، مانند ساير انسانها هستند ولى به دليل ايمان به حضور خداوند، گناه نمىكنند.
نظرات شما عزیزان: